Lilypie Second Birthday tickers شکلات ما عليرضا: اوت 2009

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

خاطرات اولين سفر

سلام ما برگشتيم.دلم يه عالمه واسه اينجا ،واسه نوشتن حرفام واسه پسرم تنگ شده بود.خيلي خوب بود خيلي خوش گذشت.با اينکه برام خيلي سخت بود ،براي دفعه اول ،با يه ني ني کوچولو.همه اش فکر مي کردم چطوري مي شه ؟اما خدا رو شکر به خوبي از پسش برامدم.بابايي که برخلاف تصورمون نتونست بياد،تهنا رفتيم وتهنا برگشتيم.اول از همه ديدن دايي بزرگه و عمه جون وبچه ها.بعد با خاله جون رفتيم خونشون.روز شنبه همگي مهمون خاله جون بوديم به پارک اولين پارکي که پسرم رفت 88.5.3 درخت، تاب،سرسره اتيش و....... را براي اولين بار ديد.
روز يکشنبه هم تولد زهرا گلي دختر عمو .اينم اولين تولدي که پسرم رفت88.5.4
روز دوشنبه چهارمين سالگرد ازدواج منو بابايي بود.88.5.5 اول صبح بابايي زنگ زد وتبريک گفت منم گفتم کلک امسال که راه دوريم خوب يادت مونده.
روز دوشنبه يه خبر ديگه هم بود ني ني ازدکتر نوبت داشت واسه يه کار مهم و مردونه. واي که چقدر سخت بود من و پسرم يک روز کامل اذيت شديم .الهي فدات شم ماماني ،وقتي زير دست دکتر بيدار شدي و من پيشت نبودم خيلي ترسيدي دکتر منو سريع صدا کرد امدم پيشت .يه جوري گريه مي کردي و بهم چسبيده بودي که تا حالا نديده بودم ايشالا هم که ديگه نبينم. خدا رو شکر اين کار سخت هم به خير گذشت.ولي جاي بابايي واقعا خالي بود پيش ما.
ديگه واسه پسرم عقيقه کردم،که از هر چي بلا ست دور شه. دو سه دفعه هم جاده چالوس رفتيم ،دو تا تولد ديگه هم رفتيم نولد عسل خاله، هزار بار ديگه هم پارک رفتيم واسه شام. خلاصه حسابي خوش گذشت. خونه همه خاله ها هم رفتيم .خاله سوري از همه زودتر امد ديدنت يه پلاک خوشکل علي هم کادو داد به پسرم.خاله ندا يه کلبه کودک.با کلي هديه هاي ديگه از بقيه.
از پسر گلم بنويسم که حسابي خنده رو شده.هنوز کار خاصي نمي کنه ولي خيلي دوست داره باهاش حرف بزنيم وتوي بغل باشه و بهتر از اون شي شي بخوره (اين پيشنهادي ايه که هيچ وقت ردش نمي کنه حتي توي خواب)انجا حسابي علي خاله زهره با پسرم بازي کرد.پسرم براي همه جديد بود.
 بر خلاف تصورم بابا نتونست بياد و ما تنها برگشتيم اما قول يه مسافرت خانوادگي رو داد.ولي حسابببببببببببي دلتنگمون شد يکي دو بار هم با وبکم همديگه رو ديديم تا يه کمي انرژي بگيره.
خلاصه يه عالمه خوش گذرونديم و خريد کرديم و .........با يه عالمه ترس برگشتيم (به خاطر وضعيت هواپيمايي کشور) 
اينم چند تا عکس:مامان جان قبلا ازت عذر خواهي مي کنم که کيفيت عکس ها زياد خوب نيست.
فرداي روز ختنه.وقتي ني ني حسابي بي حال بود ومن غصه مي خوردم.
 
اولين جاده چالوس

خوشتيپ نديدي؟

عاشق اين لب گاز گرفتناتم مادر

گردن مي گيريم.

جدي هم مي شم.

ني ني حسابي لالا داره.

نمي دونيد چقدر مزه مي ده اين انگشتها.



از دست اين مامان.

|88/06/05 7:37 PM