Lilypie Second Birthday tickers شکلات ما عليرضا: ژوئن 2010

۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

تولد یک سالگی وبلاگ و تبریک به پدری مهربون

ده روز دیگه وبلاگمون یک ساله میشه .(13-4-88)هورااااا مبارک .توی این یک سال می تونم بگم بعد از ثبت بهترین لحظه ها مون ،یه عالمه دوست گل که یه دنیا می ارزند شد نتیجه ی داشتن وبلاگ و با اینکه اصلا همدیگه رو ندیدیم یا فقط یه عکس از همدیگه دیدیم (مهدیه جونم)ولی دوستی های خوبی که خیلی با ارزشن بینمون به وجود امد و از این بابت خیلی خوشحالم     مرسی وبلاگ جونم خیلی دوست دارم.

 تم  رو عوض کردیم و این هدیه ی ما به توست.(یه مقدار هم برای دل خودمون بوده)



یک تشکر ویژه و خاص از خدای مهربون ،به خاطر لطفش به ما و سلامتی کامل همسری بعد از ان عمل سخت و پر استرس.
واقعا روز و شب سختی بود و از صمیم قلبم ارزو می کنم که کسی ان استرسها رو تجربه نکنه ونچشه .ای کاش قدر سلامتی مون رو بیشتر بدونیم و بیشتراز ارامش و امنیتی که داریم لذت ببریم .برای ان چشم انتظارهای پشت در اتاق عمل بیشتر دعا کنیم.عمل بابایی که به خوبی سپری شده و فقط درد بخیه ها و وضعیت سخت مراقبت بعد از عمله که امیدوارم به زودی بگذره و بابایی بشه همون بابایی که بود و یه عالمه با پسرم دنبال بازی می کرد.

پدر جونم خوشحالم که سلامتی رو به دست اوردی امیدوارم سایه ی پر محبتت از سرم کم نشه .خیلی خیلی دوستت دارم و این روز عزیز رو به شما تبریک می گم.                                        پسر کوچولو موچولو و قند عسل شما


از پسری گلم بگم و شیطونی هاش:با گوشی تلفن الو الو میکنه و البته هر چیز مشابه ای ،کنترل ، برس مو،کیف پول،دست .البته به ایفون هم خیلی علاقه داره و خدا نکنه از پیشش رد شیم باید اقا بگیردش و باش بازی کنه.اما وقتی یکی از پشت تلفن باهاش حرف میزنه ،گوشی رو می ذاره دم گوش من.
عکس خودش رو که گذاشته بودم تو اتاق خودمون ؛هر روز صبح که از خواب پا می شه خودش اونو بهمون نشون می ده و می گه نه نه (با کسره روی ن)
ارتباط وسائل رو با هم خیلی خوب تشخیص می ده مثلا خیلی سعی می کنه سیم رو توی برق بکنه یا مثلا می دونه کنترل رو باید جلوی تی وی گرفت.شماره تلفن هم می گیره فقط امریکایی ،یه شماره هایی رو می زنه بیست رقمی و صدای اون خانمه روهم باید هر روز بشنوه که می گه:شماره مورد نظر شما....اون هم روزی چند بار
برس من رو ازم می گیره و به موهاش مثلا می کشه.به مسواکش هم خیلی علاقه داره منتها تا وقتی که خودش استفاده می کنه.

عاشق موس و کامپیوتره و خدا نکنه ما مجبور شیم کاری رو در حضور اقا انجام بدیم.وقتی ویندوز بالا می اد ذوقی می کنه که انگار مامانش رو دیده.

این روزها شیطون من یه کمی وقتی احساساتی می شه ،توی دنبال بازی هاش می دود.وغش غش می خنده قربونش برم.

پسرم خیلی مهربون و دست و دلباز هست توی خوردن و خوراکی ،هر چی می خوره یه موقع هایی توی دهن ما هم می ذاره .آخ چه کنم که این کارهای شیرینش بهداشتی نیستن و مقاومت در برابرشون سخته.ولی در مورد اسباب بازی هاش خسیسه و با جیغ و داد چیزی رو که می خواد به دست می اره.

بوسهاش هم شیرین ترین بوسهای دنیان منتها فقط از روی لب بلده و این هم مقاومت و پایداری می خواد در مقابلش مخصوصا که گاهی خودش پیش قدم میشه.

با هر ساز و اهنگی اماده است .سریع دست می زنه و اگه خیلی هیجانی باشه یه قری هم می ده روی دو پا بالا پایین می کنه.
مرد کوچولوی خونمون روز تو نازنین هم مبارک.مامانی قصد داره برای شما هم هدیه بگیره.

آه پدرم خیلی وقته که جای خالیت مخصوصا توی این روز ناراحتم می کنه کاش یه کم بیشتر سایه ات روی سرم بود.
امسال جای پدر شوهر عزیزم هم خالیه ،امیدوارم در بهشت حق در کنار جد بزرگشون در ارامش باشن.



دوستهای عزیز وبلاگی امون :مهدیه جون،ازیتای عزیز،ساناز مهربون،لی لی جون، ننه قدقد گل،یاس خاکی،ارزو جون ،بهاره عزیز،هلن گل،آتنا مامان کوچولوو... امیدوارم کسی رو از قلم ننداخته باشم و قبلا عذر خواهی می کنم.



۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

قند عسل 400 روزه


شیرینترینم چهارصد روزگی ات مبارک

از صمیم قلبم برای داشتن تو از خداوند  متشکرم و زندگی در کنارت زیباتر از هر وقت دیگری است.

پسرک نازنین من حالا دیگه دوتا دندون جدید و کوشولو موشولو دراورده که  در کل می شن:هشت تا

علاقه زیادی به برنامه پنگول پیدا کرده و با شعرها و ترانه هاش مثل بچه های توی برنامه دست می زنه اما کارتون و مصاحبه ها رو نگاه نمی کنه .


جدیدا شروع به ورزش کردم با یکی از این برنامه های تلوزیونی ,تا این برنامه شروع می شه و من میام شروع کنم علیرضا
مات ومبهوت نگاه می کنه و براش سواله که چرا مامانم هر کاری  این خانمه می کنه انجام می ده ؟ خوبه برم تو بغلش و نذارم   بله دیگه همینه که ما همون قدی که بودیم هستیم و اگه هم بخوام خودم تنهایی یه فعالیتی بکنم و یه کمی برقصم ،باز سریع می اد بغلم و دستها رو می بره بالا و شروع به رقص علیرضایی میکنه   

جیغ می زنه بنفــــــــــــــــــــــــش مخصوصا اگه بچه ای چیزی رو که باهاش بازی می کنه ازش بگیره.

به روابط من وباباش هم خیلی حساسه اگه ببینه من یا اون پیش هم نشستیم ؛یا یه کم نزدیکتر از قبلیم و خدایی نکرده داریم همدیگه رو می بوسیم، سریع با یه جیغ ابراز وجود کرده و باید ببوسیمش و تو بغل بگیریمش .


صبحانه خوب نمی خوره و من از این بابت ناراحتم و نمی دونم باید چه کرد؟

هیچ جایی این روزها(به خاطر گرمی هوا) جز خونه ی فامیل نمی تونم ببریمش و باز این موضوعیه که ناراحتم می کنه .

یکی از بازی های مورد علاقه اش که تازگی ها کشف شده اب بازی است .علیرضا که از وانش زیاد خوشش نمی امد حالا بهش علاقه مند شده .اول توش وایساد بعد ازکمی دلش خواست توش بشینه و کم کم توش نشست در حالی که توش اب بود و عروسکهای ابی .خلاصه به زورجمعش کردم.یه روزهایی که از این کارهای جدید می کنیم و پسرم لذت می بره خیلی حس خوبی دارم اما بیشتر اوقات هم می مونم که چطور سرگرمش کنم وهر چند که این نی نی ها تمام مدت مشغول بازی اند و مشغولند.

خیلی تو حس و حال نوشتن نبودم و این پست رو همینجوری می ذارم تا انشالا فکرم راحت شه (نگرانی ام مال عمل گوش بابایی است که امیدوارم به سادگی بگذره)برامون دعا کنید.

ببخش که خوب ننوشتم فقط می خواستم چهارصد روزگیت رو تبریک بگم نازنینم.