Lilypie Second Birthday tickers شکلات ما عليرضا: از اين روزها

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

از اين روزها

امروز براي اولين بار با ني ني و بابايي رفتيم خريد. ان هم واسه يه ساعت ازوقتي که برگشتيم انقدر هوا گرم بوده که تمام مدت تو خونه بوديم يا فقط مهموني رفتيم.خلاصه حسابي خريد کرديم فقط تو زمينه فرهنگي واسه ني ني يه عالمه کتاب خريدم.البته دو تا هم واسه خودم که اونها هم مربوط به ني ني هستند اين روزها که ما سرمون گرم شده با ني ني خريد واسه ني ني اينترنت واسه ني ني کتاب واسه ني ني واقعا يه موقعهايي متوجه مي شم که خودمو فراموش کردم و ابن خيلي بده.بگذريم اما اميدوارم از اين توجه ها نتيجه بگيرم

امروز براي اولين بار خودم ناخنهاي پسرمو گرفتم فکر کنم يه دو ساعتي طول کشيد آخه خيلي مي ترسيدم يه وقت دستاي کوچولوي پسر زخمي نشه که به خير گذشت اخه من مامانشم مگه مي تونم به ميوه ي دلم آسيب برسونم

يه چيز جديد پسرم شروع کرده به اغو بغو کردن .يه صداهاي خوشکلي از خودش در مي اره که آدم کيف ميکنه يه موقعايي هم با هم اختلاط مي کنيم يکي ان مي گه يکي من ميگم جالبه که خودش هم لذت ميبره.جايي خوندم که نوزاد سعي مي کنه که کلمات ما رو تکرار کنه من که مرتب باش حرف مي زنم گاهي به زبون خودش يه موقعايي هم به زبون خودم

چند بار هم لي لي حوضک باش بازي کردم اما هنوز جواب نميده انگشتاشو محکم ميکنه.گفتم انگشتاش يادم امد پسرم عادت داره موقع شير خوردن دستمو بگيره و اگه بخواد لالا کنه دستشو ميگذاره رو چشمش و با دستش چشماشو مي بنده و اگه من بخوام که لالا کنه خودم با پلکشو مي بندم اونم هيچي نمي گه و مي خوابه (البته اين مال وقتايي که ديگه بايد بخوابه اما ميل نداره)88/6/19 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر