شیرینترینم چهارصد روزگی ات مبارک
از صمیم قلبم برای داشتن تو از خداوند متشکرم و زندگی در کنارت زیباتر از هر وقت دیگری است.
پسرک نازنین من حالا دیگه دوتا دندون جدید و کوشولو موشولو دراورده که در کل می شن:هشت تا
علاقه زیادی به برنامه پنگول پیدا کرده و با شعرها و ترانه هاش مثل بچه های توی برنامه دست می زنه اما کارتون و مصاحبه ها رو نگاه نمی کنه .
جدیدا شروع به ورزش کردم با یکی از این برنامه های تلوزیونی ,تا این برنامه شروع می شه و من میام شروع کنم علیرضا
مات ومبهوت نگاه می کنه و براش سواله که چرا مامانم هر کاری این خانمه می کنه انجام می ده ؟ خوبه برم تو بغلش و نذارم بله دیگه همینه که ما همون قدی که بودیم هستیم و اگه هم بخوام خودم تنهایی یه فعالیتی بکنم و یه کمی برقصم ،باز سریع می اد بغلم و دستها رو می بره بالا و شروع به رقص علیرضایی میکنه
جیغ می زنه بنفــــــــــــــــــــــــش مخصوصا اگه بچه ای چیزی رو که باهاش بازی می کنه ازش بگیره.
به روابط من وباباش هم خیلی حساسه اگه ببینه من یا اون پیش هم نشستیم ؛یا یه کم نزدیکتر از قبلیم و خدایی نکرده داریم همدیگه رو می بوسیم، سریع با یه جیغ ابراز وجود کرده و باید ببوسیمش و تو بغل بگیریمش .
به روابط من وباباش هم خیلی حساسه اگه ببینه من یا اون پیش هم نشستیم ؛یا یه کم نزدیکتر از قبلیم و خدایی نکرده داریم همدیگه رو می بوسیم، سریع با یه جیغ ابراز وجود کرده و باید ببوسیمش و تو بغل بگیریمش .
صبحانه خوب نمی خوره و من از این بابت ناراحتم و نمی دونم باید چه کرد؟
هیچ جایی این روزها(به خاطر گرمی هوا) جز خونه ی فامیل نمی تونم ببریمش و باز این موضوعیه که ناراحتم می کنه .
یکی از بازی های مورد علاقه اش که تازگی ها کشف شده اب بازی است .علیرضا که از وانش زیاد خوشش نمی امد حالا بهش علاقه مند شده .اول توش وایساد بعد ازکمی دلش خواست توش بشینه و کم کم توش نشست در حالی که توش اب بود و عروسکهای ابی .خلاصه به زورجمعش کردم.یه روزهایی که از این کارهای جدید می کنیم و پسرم لذت می بره خیلی حس خوبی دارم اما بیشتر اوقات هم می مونم که چطور سرگرمش کنم وهر چند که این نی نی ها تمام مدت مشغول بازی اند و مشغولند.
خیلی تو حس و حال نوشتن نبودم و این پست رو همینجوری می ذارم تا انشالا فکرم راحت شه (نگرانی ام مال عمل گوش بابایی است که امیدوارم به سادگی بگذره)برامون دعا کنید.
ببخش که خوب ننوشتم فقط می خواستم چهارصد روزگیت رو تبریک بگم نازنینم.
هیچ جایی این روزها(به خاطر گرمی هوا) جز خونه ی فامیل نمی تونم ببریمش و باز این موضوعیه که ناراحتم می کنه .
یکی از بازی های مورد علاقه اش که تازگی ها کشف شده اب بازی است .علیرضا که از وانش زیاد خوشش نمی امد حالا بهش علاقه مند شده .اول توش وایساد بعد ازکمی دلش خواست توش بشینه و کم کم توش نشست در حالی که توش اب بود و عروسکهای ابی .خلاصه به زورجمعش کردم.یه روزهایی که از این کارهای جدید می کنیم و پسرم لذت می بره خیلی حس خوبی دارم اما بیشتر اوقات هم می مونم که چطور سرگرمش کنم وهر چند که این نی نی ها تمام مدت مشغول بازی اند و مشغولند.
خیلی تو حس و حال نوشتن نبودم و این پست رو همینجوری می ذارم تا انشالا فکرم راحت شه (نگرانی ام مال عمل گوش بابایی است که امیدوارم به سادگی بگذره)برامون دعا کنید.
ببخش که خوب ننوشتم فقط می خواستم چهارصد روزگیت رو تبریک بگم نازنینم.
سلام نگار جان
پاسخحذفخوبی؟ یک دنیا ممنون از محبتت به من و وروجک. خدا شیطونک قشنگتون را براتون حفظ کنه. :)
400 روزه شدنت مبارک عزیزم
پاسخحذف400 روزه شدنت مبارک شیرین عسل.
پاسخحذفروزبابایی مهربون علیرضاکوچولوهم پیشاپیش مبارک