Lilypie Second Birthday tickers شکلات ما عليرضا: ما داريم ميريم

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

ما داريم ميريم

من و پسر گلي داريم مي ريم کرج يه مدتي واسه مسافرت و تفريح .بابايي مرخصي نداره و البته کاراي دفترش رو نمي تونه نيمه کاره بذاره ( من که مي دونم طاقت نمياره و هر طور شده مي آد)
بله مي ريم کرج ديدن فاميل البته فاميل از ما ديدن مي کنند (بهتره همين جا جمله ام را تصحيح کنم ما نه عليرضا.خانواده ،فاميل ،دوست همگي تاکيد کردند اين دفعه کسي با تو کاري نداره ما عليرضا رو مي خواهيم)
خاله جون و دايي ها (مخصوصا دايي بزرگه که هنوز نديدتت ، واسه ديدنت لحظه شماري مي کنند)عمه ها و بقيه حسابي دوست دارن ببيننت .ازحالا کلي نقشه کشيدن .دايي امين گفته که بايد بياريش خونه ما روز اول ،من دايي بزرگم ، جاي پدربزرگش هم هستم. ما هم ميريم که خوش بگذرونيم ايشالا (هرچند بدون بابات واقعا نمي چسبه)
ني ني يه کار سختي هم داره که بايد سريعتر انجام بده .که باز من چقدر هول دارم ،خدا کنه اين يکي هم به خوشي و آسوني بگذره پسرم رو مي خوام آقا کنم پيش دکتر بچه ها عزيزيان ازش راضيم ،عمو آرش گفته خودم ترتيبش و مي دم .اما باز من مي ترسم .خدا کنه ني ني ام اذيت نشه. سعي مي کنم همون روزاي اول اين کارو انجام بدم وخيالم و راحت(آدم بايد قورباغه اش را زود بخوره مخصوصا اگه زشت هم باشه) 
يه مدتي که نيستم دلم واسه اينترنتم تنگ مي شه ،واسه اينجا وتمام پيوندهام .اميدوارم همه مسافرها به سلامتي سفر کنند.ما هم همينطور
فعلا باي تا برگرديم.


خداحافظي با بابايي
.
                         
ايا به اين فکر کرديد که چطوري دووم بيارين؟؟؟ 


                   
نوشته شده در88/05/01 4:46 AM                  

۱ نظر:

  1. سلام
    نی نیتون خیلی خوشگله
    خدا واستون حفظش کنه
    واسش اسپند دود کنید کسی رد میشه عکسارو میبینه چشم نزنه نینی جونتونو

    موفق باشید

    پاسخحذف