Lilypie Second Birthday tickers شکلات ما عليرضا: دو ماهگيت مبارک

۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

دو ماهگيت مبارک

پسر گلم دو ماهه شد. واسه همين واکسن داشت .منم واسه همين يه عالمه استرس داشتم .همه اش نگاش مي کردم و دلم خون مي شد .اصلا طاقت نداشتم و به خودم دلداري مي دادم که واسه سلامتي اش ديگه .اگه مي شد 1000 بار به جاي ان من اين واکسنها رو مي زدم .
از بابايي خواهش کرديم مرخصي بگيرن و با ما بيان تا دلمون قرص شه . وقتي رفتيم پيش خانم دکتر اول چکاپ و معاينه وزن:5.550kg  قد:60cm  دور سر:40cm  بعد هم به بابايي گفت خيلي خوبه، اين مامان جايزه داره.و ديگه پرسيد لبخند مي زنه ؟گريه مي کنه ؟ به نور و صدا واکنش نشون مي ده ؟ گفتم بببببببلههههه ،پسرم ماشالا هزارتا کار ديگه هم مي کنه که بعدا مفصلا مينويسم ،بعد گفت عليرضا رو بگير تا واکسنشو بزنم ،گفتم نه، من به باباش گفتم بياد که اون نگهش داره، من طاقت ندارم .گفت نميشه، بايد خودت بگيريش، اين يه آموزش واسه خودت، منم ديگه هيچي نگفتم .اول قطره فلج اطفال که با همون کلينيک رو گذاشت روي سرش بعد هم واکسنها، دو تا،توي رونهاي کوچولوي پسرم وديگه گريه هاي اون بود ودل خون من .آخ که عجب حالي داره مادر شدن چقدر آدم پخته مي شه چه حسهايي رو درک ميکنه (خدايا از اين بده به هر کي مي خواد)
ديگه سريع امديم خونه و مراقبت و استامينيفون و ناز کردن هاي پسرم و نگراني از تب و شب بيداري تا صبح. که خدا رو شکر همه چي به خير گذشت .(ما يه مرحله ي سخت رو پشت سر گذاشتيم)
يه کم از عليرضا بگم از احساسايي که اين روزها داره :
صبحها که از خواب پا مي شه حسابي سر حاله.
يه جايي خونده بودم نوزاد مي تونه حرکات صورت شما رو تقليد کنه که اين براي تقويت ذهنيش موثره ،چند روز واسه اش اول صبح که سر حال بود زبون در مي آوردم .حالا ديگه شده کار هر روزش .واسه مامانش زبون در مي اره.
بعد از تعويض پوشک حساب ورزشش ميدم که خيلي دوست داره توي وبلاگ بريم بازي هم چندتا بازي ياد گرفتم که اونها رو هم دوست داره دوتا دساتش رو مي گيرم ، به چپ و راست قلش مي دم.تو مايه هاي غلت زدن. يا در گوشش ،يه بار چپ يه بار راست جمله هاي کوتاه مي گم (پچ پچ)
محيط اطراف رو شناسايي مي کنه.
وقتي صبحها کار پوشکش تموم مي شه، توي اتاق خودش مي چر خونمش .تابلوها ،پرده،ساعت،آويز تختش... حوله اش که عروسکي است و شکل يه پسر بچه است و تصويري از pooh  که رنگارنگه رو خيلي دوست داره.
پسرم عاشق مکيدن است .
دوست داره ساعتها مشغول باشه البته نه پستونک مي خوره نه شيشه .جديدا داره دستش رو مي شناسه و شايد کم کم کنترلش روي ان بيشتر مي شه يه موقع هاي هم مي ره به طرف دهنش.خدا نکنه صورتش روي بازوي من يا شونه ي باباش بخوره شروع ميکنه به مزه مزه کردن.
پسرم از حمام خوشش مي آد




اما از لباس پوشيدن نه.

قبل از حمام حسابي محل پوشکش رو تميز ميکنم .توي حمام اونو توي بغلم ميگيرم وبا کمک بابايش ميشورم .تا اينجاش که خوبه و ارومه اما وقتي سرشو مي شورم جيغش در مي اد منم اين کارو مي ذارم واسه اخر .اوايل بعد از حمام شايد هم توي حمام گيج خواب مي شد طوري که مي ترسيدم اما حالا اصلا.ماساژ هم دوست داره
.

يه موقع هايي دستامو با روغنش چرب مي کنم وشروع مي کنم به ماساژهاي ملايم روي بدنش البته با لوسيون هم مي شه.و اين کار ارامش بخشه .البته از ترس سرما خوردن زياد اين کارو نميکنم
.
 تا وقتي من پيشش خوابم اون هم خوابه



در غير اين صورت بيدار تشريف دارن بجز شبها ،که منم مجبورم شبها کارام روانجام بدم و ازاين فرصت اسفاده کنم مثلا الان ساعت 3.55 am است.و من موفق شدم بيام اينجا
تلويزيون اصلا و ابدا
.



صبحها براش ترانهاي شاد مثل چراو چيه ، عمو پورنگ ،ترانه هاي هنگامه ياشار رو ميذارم . عصرها هم اهنگهاي روز که با هم مي رقصيم .شبها هم، sleepy baby ،Rockabye Baby Lullaby خودم هم توي رختخوابش حسابي واسه اش لالايي مي خونم.تا لالا کنه.
ني ني خيلي خوشکل گردن مي گيره
.

ني ني زبون در مي آره
.

مثل بقيه مامانا نگرانشم که چه کارايي بايد بکنم .نکنه چيزي باشه که من ندونم و يا اشتباهي بکنم .هر چند که الان بعد از گذشت دو ماه خيلي چيزها ياد گرفتم .اوايل که همه چي برام سوال بود.دماي اتاق،ساعت شير خوردن ،ساعت خواب ، جاي خواب ،حمام ،تعويض پوشک ،باد گلو ......
دوست دارم براي ني ني هيچي کم نذارم اين من بودم که به اين دنيا دعوتش کردم تا جايي که بتونم دنياي خوبي واسه اش فراهم ميکنم.
اين هم چندتا عکس ديگه.










هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر